دفاع مقدس بایگانی – فراتحلیل نیوز
توصیه‌هایی که مثل آب در هاون کوبیدن بود! 28 شهریور 1402

توصیه‌هایی که مثل آب در هاون کوبیدن بود!

«پیرمرد با خشوع خاصی می‌خواند:«ربنا اتنا…» ناگهان علی با صدایی بلند از داخل دیگ گفت: «اقرا»، پیرمرد تکانی خورد، کمی خودش را جمع‌وجور کرد و به نماز ادامه داد، دوباره صدای بلندی شنیده شد: «اقرا» چون دیگ بزرگ بود،صدا در آن می‌پیچید، پیرمرد بنده خدا هاج و واج مانده بود.»

امام به آقامصطفی گفت برگرد کردستان/ماجرای استعفای شهید ردانی‌پور از قرارگاه چه بود؟ 18 مرداد 1402
روایت «حاج‌علی ردانی‌پور» از برادرانه‌هایش در سالگرد شهادت حاج‌آقا مصطفی:

امام به آقامصطفی گفت برگرد کردستان/ماجرای استعفای شهید ردانی‌پور از قرارگاه چه بود؟

آقامصطفی چهل سال است رفته که رفته… و هنوز هیچ خبری از پیکرش نیست؛ هرچند به گفته برادرش، آقامصطفی اساسا دلش می‌خواست گمنام باشد. آخرین حرفی هم که قبل از شهادتش به او زده بود، همین بود: «دلم می‌خواهد شهید بشوم؛ اما پیکرم برنگردد…»

روایتی از تحقیر آمریکایی‌ها در خلیج فارس 16 مرداد 1402

روایتی از تحقیر آمریکایی‌ها در خلیج فارس

در حالی این روزها، آمریکایی‌ها بار دیگر از اسکورت کشتی‌های تجاری و تامین امنیت آنها در خلیج فارس خبر داده‌اند که یانکی‌ها در بحبوحه جنگ تحمیلی و زمانی که ایرانی‌ها درگیر تحریم شدیدی بوده و از تجهیزات اندکی بهره می‌گرفتند، شکست سختی را پذیرا شدند.

ملاقات در بهشت! 26 فروردین 1402
مادری که رفت؛ پسری که آمد:

ملاقات در بهشت!

شهید «بهمن بابائی»، بیست‌و‌پنج ساله، اهل «فلاورجان» اصفهان، اولین فرزند خانواده است که بیست‌و‌یکم بهمن 1361 در عملیات «والفجر مقدماتی» و در منطقه عملیاتی «فکه» به شهادت می‌رسد.

پیرمردِ آرپی‌جی‌زن 29 دی 1401

پیرمردِ آرپی‌جی‌زن

حاجی روی سر خاکریز خوابید، دادو بیدا بچه‌ها که «حاجی بیا پایین، زود باش، الان تو را می‌زنند.» اما او بی‌خیال، مشغول هدف‌گیری بود. با صدای بلند فریاد کشید: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکنّ اللّهَ رَمی» و شلیک کرد. فریاد الله‌اکبر بچه‌ها بلند شد. تیر بار عراقی‌ها خاموش شد.

شهید حاج‌احمد کاظمی در قاب خاطرات چند رزمنده 19 دی 1401
به بهانه سالروز شهادت سردار احمد کاظمی:

شهید حاج‌احمد کاظمی در قاب خاطرات چند رزمنده

«اگر یک لحظه دیرتر ترمز کرده بودید، فردا برایتان می‌خواندند: ای شهید ای شهید، به شهر ما خوش آمدی! خنده‌اش گرفت و گفت: بنده خدا آن موقع تو را هم اعدام می‌کردند، فکری کردم و گفتم حالا احمدآقا اگر زبانم لال این اتفاق افتاده بود، شما شهیدتر بودی یا من؟»

ترکشی که «محرم» را کربلایی کرد 17 دی 1401
روایتی از شهید محرم قدیانی‌نژاد

ترکشی که «محرم» را کربلایی کرد

«زمانی که به خانه بازگشتم، او به منطقه رفته بود و به محض برگشت به جزیره مجنون، همان‌جا ترکش به سینه‌اش خورد و درجا هم شهید شد؛ دی‌ماه سال ۱۳۶۳ بود. درمجموع حدود ۹ ماه در جبهه بود و زمانی که محرم به شهادت رسید، فقط سه روز از خدمت سربازی‌اش باقی مانده بود.»

«کاک مُوستِه‌فا»/ روایتی از مسئول سازمان پیش‌مرگان مسلمان کرد 20 آذر 1401

«کاک مُوستِه‌فا»/ روایتی از مسئول سازمان پیش‌مرگان مسلمان کرد

کتاب «کاک مُوستِه‌فا» به نویسندگی مهری‌السادات معرک‌نژاد درباره سردار مصطفی طیاره، مسئول سازمان پیش‌مرگان مسلمان کرد منتشر شده که با نویسنده این کتاب به گفت‌وگو نشستیم.

خوزستان شهادت، کردستان ریاست 16 آذر 1401
روایت یک رزمنده از جبهه‌های جنوب و غرب:

خوزستان شهادت، کردستان ریاست

«فکر همه چیز را به جز اسارت می‌کردم. می‌گفتم اگر یک تیر داشته باشم همان را به سمت دشمن می‌زنم تا آن‌ها من را بزنند. عراقی‌ها به سمت محلی که افتاده بودم آمدند اما من را ندیدند؛ آنجا تا شب ماندم. بمباران هوایی که اتفاق افتاد، گلوله بود که شلیک می‌شد...»

روایت اشک‌ها و لبخندها/ کتابی با موضوع پیام‌آوری شهادت 30 آبان 1401

روایت اشک‌ها و لبخندها/ کتابی با موضوع پیام‌آوری شهادت

«روزهای پیام‌بری» حکایت تلخ و شیرین روزهای جنگ و مواجهه با خانواده‌های شهداست؛ مرور خاطراتی که گرچه ممکن است در ابتدا نه چندان جذاب و حتی تکراری به نظر برسد، اما هیچ‌کدام شبیه هم نیست و هریک حکایتی شنیدنی در خود دارد.